چکیده : در این مقاله مشکلات صنعت نساجی مطرح شده است . این موارد با توجه به تجربیات اینجانب در صنعت جمع آوری و مطرح گردیده ، این صنعت به شدت تابع مد بوده و رقابت جهانی آن شدید می باشد . صنعت نساجی در ایران پیر شده و باتوجه به دولتی بودن آن قیمت تمام شده اش بسیار بالا ست . و توان رویارویی با محصولات خارجی را ندارد . و برای آن باید راه کار مناسبی را تدوین کرد.
کلید واژه : رقابت – مد – نوآوری _ ماشین آلات – دستمزد
مقدمه : درک درست از صورت مسئله و مشکلات و تعریف دقیق آن می تواند به حل صحیح مسئله منجر گردد . آیا مسائل و مشکلات صنعت نساجی بدرستی مورد ارزیابی قرار گرفته شده است . آیا این مشکلات توسط مهندسین و دست اندرکاران صنعت بدرستی چکش کاری شده است . طرح این گونه مسائل می تواند برای آنانی که می خواهند در این صنعت سرمایه گذاری نموده و یا قصد دارند که برای آن نسخه ای بنویسند نیز حائز اهمیت است بنظر نگارنده این صنعت در صورتی که توجیه ادامه کار داشته باشد نیاز به جراحی دارد چرا که هم اکنون به نقطه ای رسیده که با نسخه های سرپایی درمان آن میسر نمی باشد. هم چنین با توجه به اینکه نوآوری های زیادی در این صنعت صورت پذیرفته باید راه کار آینده تولید محصولات هوشمند باشد متاسفانه ما همیشه به ارائه برنامه برای گذشته پرداخته ایم و برای دیروز کار کرده ایم و فاصله مان را با رقبا در نظر نگرفته و یا برای صنعت بدون رقیب برنامه ریزی کرده ایم این صنعت می تواند به کشاورزی نیز کمک فراوانی بنماید و در زمینه الیاف مصنوعی نیز با توجه به مشتقات نفتی نیز می توان از آن بهره گرفت و یا در زمینه دستمال مرطوب و مشتقات آن نیز می توان با دنیا به رقابت پرداخت به شرط آنکه بسترهای مناسب کار فراهم شده و مشکلات ذیل حل گردد .
مهمترین مشکل نساجی درایران را می توان شامل موارد ذیل دانست :
1- بالا بودن دستمزد کارگران در کشور به نسبت کشورهای تولید کننده ای همچون هند و چین بدون شک نیروی کار ارزان از مهم ترین عوامل موفقیت چین و هند در تجارت جهانی است. به طور مثال هزینه کار در چین، ساعتی 60 سنت و در ایالات متحده آمریکا، ساعتی 20 دلار است. که البته نیروی کار ارزان تنها عامل برای موفقیت در بازار کار نبوده وبه عوامل دیگری همچون تهیه مواد اولیه کم بها، تولید انبوه برای بازار گسترده داخلی و بویژه پیوند تولیدگران با شبکه های جهانی تولید و توزیع محصولات نساجی نیز از دیگر عواملی است که این کشورها به آن توجه خاص مبذول داشته اند .بطور مثال در حالی که چین و هند، به همراه آمریکا مهم ترین تولیدکنندگان پنبه در جهان هستند. تولید پنبه درکشور ما همه ساله بسیار متغیر بوده و در سالهای اخیر هم کشت آن از کاهش زیادی برخوردار می باشد .
2- نداشتن سازمان و تکنولوژی مدرن و مدیریت مسلط به بازار جهانی در صنعت چین و هند به شدت در بهبود سازمان، تکنولوژی و مدیریت واحدهای تولیدی خود کوشیده اند، بسیاری هنوز هم از کارخانجاتی همچون چیت ری و صنایع مشابه آن انتظار تولید و سود را دارند . البته متولی چیت ری آن را به قیمت بسیار ناچیزی بخاطر رها شدن از مشکلات آن فروخت ولی با تجمع کارگران مجبور شد که مجددا متولی آن کارخانه باشد اما مالک نباشد .
3- ناکارآمدی و غیر رقابتی بودن واحدهای تولیدی در بازار داخلی بدلیل اینکه اکثر صنایع نساجی متعلق به ارگانها و دولت بوده به همین خاطر این صنایع توجیهی برای سودآوری نداشته و با توجه به زیان ده بودن آنها بخاطر اشتغال کارگران فعالیت غیر اقتصادی خود را ادامه می دهند . بدین ترتیب روشن است که واحدهایی که حتی در بازار داخلی غیررقابتی، زیان ده و محتاج یارانه دولتی برای ادامه حیات اند، آیا می توانند در بازار جهانی و در رویارویی با رقبای پویا و سودآور موفقیتی کسب نمایند و اساسا چنین هدفی برای آنها با توجه به شرایطی که دارند تعریف شده است . مدیر عامل یکی از صنایع نساجی که می خواست صادراتی به خارج داشته باشد . می گفت من به کشتیرانی برای حمل محموله ام مراجعه کردم آنها می گفتند باید بار ما به مقصد آن کشور تکمیل شود تا بار شما را حمل نماییم . مشتری خارجی زمان و ساعت تحویل را مشخص کرده بود و اعلام نموده که اگر تا این ساعت جنس را تحویل ندهید کلیه خسارت را از شما می گیرم . آیا همه نهادها برای صادرات نباید آمادگی لازم را داشته باشند . این موضوع با تفکر سیستمی و فرآیند گرایی کارساز است اما با ساختار وظیفه گرای موجود می توان چنین کاری را انجام داد .
4- بهره برداری نکردن از حداکثر ظرفیت تولیدی در حالی که طبق استانداردهای جهانی، واحدهای تولیدی در صنعت نساجی باید از 99 درصد ظرفیت اسمی خود کار کنند، تا سرمایه گذاری و تولیدشان توجیه اقتصادی داشته باشد، بسیاری از کارخانه های بخش نساجی و پوشاک در ایران، به طور میانگین فقط با 45 و در بعضی موارد تنها با 25 درصد ظرفیت اسمی خود کار می کنند. نتیجه نامیمون این بهره برداری ناقص از واحدهای تولیدی، اتلاف سرمایه، افزایش هزینه و در نتیجه گرانی قیمت محصول نهایی و از دست شدن بازار جهانی است
5- فرسودگی و قدیمی بودن ماشین آلات و تجهیزات عمر بسیاری از ماشین آلت در صنعت به بالاتر از بیست سال می رسد و عمده آنها مستهلک شده و بسیار پر هزینه اند و حتی تهیه قطعات یدکی برایشان با قیمت های گزافی همراه بوده و این ماشین آلات عمده محصولی را که تولید می نمایند غیر کیفی و معیوب می باشد . هزینه های انرژی آنان نیز غیر اقتصادی است . و میزان کارگر بری آنها نیز زیاد می باشد . و اساسا خروجی قابل رقابت نیست بطور مثال در حالیکه ماشین های جدید با عرض 380 سانتی متر بافت می کنند بسیاری از ماشینها با عرض 90 یا 140 هستند.
6- همراه نبودن و بروز نبودن در تولید پوشاک و پارچه صنعت نساجی به شدت تابع مد است . توان ماشین آلات کشور در حدی نیست که بتواند . به این امر بپردازد . و اساسا ساختار فکری برای این موضوع را ندارد . بطور مثال در کشور ترکیه یک کانال ماهواره ای به این امر اختصاص دارد . که از صبح تا شب فقط به نمایش لباسهای تولیدی که مورد پسند برای اینده باشد می پردازد . یا مجلات بسیار زیادی برای این موضوع وجود دارد . درحالیکه درایران اساسا چنین موضوعی حتی قابل طرح هم نبوده و در حد بسیار ناچیزی انجام می شود .
7- واردات ماشین آلات ، مواد اولیه ، رنگ و مواد نساجی ، پارچه ، پوشاک آیا میتوان از صنعتی که همه چیز آن وارد می شود انتظار رقابت داشت . و اساسا موجودیت چنین صنعتی به چه دلیل می باشد . وقتی قرار نیست که در امر ماشین و مواد اولیه و مواد نساجی نوآوری نموده و در هزینه تمام شده سهمی داشته باشد . چگونه می تواند در صنعت جهانی جای پایی برای خود ایجاد نماید . این صنعت فقط با وارد کردن مواد اولیه با ماشین آلات مستهلک و قیمت تمام شده بالا چه کاری می تواند انجام دهد و مصرف کننده وقتی پارچه یا پوشاک خوب را به قیمت مناسب بتواند تهیه نماید آیا به سراغ چنین محصولاتی که ساخت داخل است خواهد رفت .
8- عدم نوآوری و عدم بهره گیری از دانش نو در صنعت صنعت نساجی هم اکنون به تولید لباسهای هوشمند پرداخته است در تولید این لباسها الیاف جدیدی مورد بهره برداری قرار گرفته که از کیفیت بالا و هزینه پایین برخوردار می باشد . این لباسها قادر به تنظیم دمای بدن می باشند . بطوریکه وقتی بدن سرد شود لباسها تولید گرما نموده و وقتی گرم شود تولید سرما می نمایند . همچنین استفاده از پتوهای هوشمندی که نسبت به دمای اتاق و راحتی فرد خود را تنظیم می نمایند نیز بسیار رایج گردیده ، برای سربازان نیز لباسهایی تولید شده که مثلا در هنگام شکستن دست آستین پیراهن تبدیل به جسمی خشک شده که عین باند پیچی عمل نماید یا در صورت بیهوشی نسبت به مخابره علائمی به ماهواره و اعزام آمبولانس یا پزشک به نزد سرباز اقدام نماید یا از لباس می توان به عنوان برانکار در موقع مجروح شدن استفاده نمود .
آیا عمر سازمانهای وظیفه گرا به سر نیامده ، تیم جراحی که مشغول عمل است را در نظر گرفته، جراح همینکه شکم را پاره کرد بگوید خوب من کارم تمام شد. بنشیند یا برود . یا مسئول بیهوشی پس از بیهوش کردن مریض بگوید خداحافظ . چه اتفاقی خواهد افتا د. سرنوشت واحدهای وظیفه گرا این چنین است که دیگراین واحدها را نمی توان تحمل کرد آیا در شرایطی که قرار داریم هر کس هر کاری دلش خواست می تواند انجام دهد . مشتریان نتیجه کار برایشان مهم است اینکه درون سازمان چه می گذرد برای مشتری اصلا اهمیتی ندارد . کیفیت و قیمت پایین و ارزش برای مشتری حائز اهمیت است . این مشتری است که چک حقوق کارکنان را تضمین می نماید و در واقع رئیس اصلی اوست . بنابراین باید مسائل را به شکل سیستمی و فرآیندی نگریست
برای اینکه سازمانی فرآیند گرا شود باید :
نخست فرآیند ها را شناسایی کرده و برای آنها نام و عنوان برگزینید
گام دوم شناساندن فرآیند ها و اهمیت آنها به همه دست اندرکاران است
گام سوم به سوی فرآیند محوری ، برگزیدن معیار ارزیابی است
گام چهارم داشتن مدیریت فرآیند گراست
چه احتیاجی به مهندسی مجدد داریم و چرا باید از این روش استفاده کنیم . زمانیکه هیچ چیز پایدار نبوده و تمام آینده نگریها اشتباه از آب در می آید . زمانیکه بواسطه ارتقاء تکنولوژی بر روی هیچ محصولی نمی توان مدت کوتاهی سود برد . زمانیکه خواسته های مشتریان از اساس تغییر کرده ، و حتی آنان هستند که خط دهی لازم و سیاستگذاری شرکتها را پیش می برند . زمانیکه سازمانها بصورت خانه های گلنگی درآمده است آیا راه کاری غیر تخریب اساسی و بازسازی سازمانها داریم و برای این کار باید از تکنیک مهندسی مجدد باید استفاده نماییم .
مهندسی مجدد دگرگونیهایی در سازمان به وجود می آوردو این دگرگونیهایی شامل :
1- تبدیل واحد های تخصصی سازمان به تیم های فرآیندی
2- تبدیل شغل ها از یک وظیفه ساده به کارهای چند جانبه
3- تغییر نقش افراد از کنترل شده به دارای اختیار
4- تغییر معیار عملکرد و پرداخت پاداش به نتیجه کار به جای فعالیت
5- تغیییر حالت ارزشها از حفظ منافع به بهره وری