در حال حاضر می توان در بسیاری از فرآیندها ی تولید شیمیایی از میکروبها به عنوان کاتالیزوراستفاده کرد . با استفاده از بعضی میکروبها حتی می توان مواد معدنی را از معادن با کیفیت نازل که قبلا غیر مولد محسوب می شدند استخراج کرد . حشراتی وجود دارند که می توان آنها را تعلیم داد تا مواد معدنی زائد را بخورند و از میان ببرند ، و می توانند حتی در سیانور نیز رشد کنند . در واقع در حال حاضر می توان مواد زائد را به گاز متان تبدیل کرد ، و به این ترتیب به رفع مشکل کمبود انرژی یاری رساند . همچنین می توانیم شاهد کشتیهای خود – پاک کننده ای باشیم که به طریقه ی زیست شناختی خزه ها را از بدنه ی خود می زدایند .
هنگامی که بانک خودکار تاسیس شد تعجب چندانی برنینگیخت . ویدئو امروزه بخشی از اثاثیه ی بسیاری از منازل است . این خود تکنولوژی نیست که اهمیت دارد ، بلکه تاثیر آن بر زندگی روزمره ما مهم است . اختراع فر های موج کوتاه ، اقدامی هوشمندانه بود ، اما گمان نمی رود که مخترعان آن می توانستند دریابند که در نتیجه ی این اختراع ، تهیه غذا به خارج از منزل و به کارخانه های خود کار منتقل خواهد شد ، و لذا تهیه ی غذا در خانه از فعالیتی ضروری به اقدامی انتخابی تبدیل خواهد شد ؛ و از آنجا که هر یک از اعضای خانواده می توانند هر زمان که خواستند غذای خود را منفردا گرم کنند ، عادت درون منزل تغییر خواهد کرد ، و میز غذا خوری از بسیاری از منازل برچیده خواهد شد .
این انتخاب ماست که تعیین می کند این تحولات نتایج خوبی به بار مآورند یا زیانبارند . تکنولوژی به خودی خود خنثی است . این ما هستیم که می توانیم آن را در جهت غنا بخشیدن به زندگی خویش بکار گیریم ، و یا اجازه دهیم که هر چیز معنا داری را از بین ببرد . آنچه نمی توانیم انجام دهیم این است که وانمود کنیم هیچ اتفاقی نیفتاده است ، و ما چنان که گویی زمان ایستاده است در باغ خاطره ها زندگی می کنیم . این کار شدنی نیست و ما قادر به انجام آن نیستیم
تغییر ناپیوسته ، مستلزم اندیشیدن ناپیوسته است . اگر قرار باشد شیوه ی تازه ی انجام امور با شیوه های قدیم فرق داشته باشد ، و این فرق صرفا محصول پیشرفت شیو های قدیم نباشد ، در آن صورت نیازمند آن خواهیم بود که به همه چیز به شیوه ای تازه نگاه کنیم . واژه های تازه ، حقیقتا نشانه ی اندیشه های تازه است . تعجب آور نیست که اندیشه ی واژگون ناپیوسته ، هیچگاه مورد پسند حامیان پیوستگی و حقظ وضع موجود نبوده است . کوپر نیک و گالیله که نمونه برجسته ی اندیشیدن واژگون هستند ، به خاطر رنجهایی که کشیدند مورد تقدیر قرار نگرفتند .
شخصی که تصمیم می گیرد با هر کار کوچکی به مثابه فرصتی برای یادگیری برخورد کند ، در می یابد که آشپزی نیز می تواند فعالیتی خلاق باشد ، همچنانکه قطع کردن درخت می تواند یک حرفه باشد ، و مراقبت از کودک یک تجربه ی آموزشی ، و خرید کردن نوعی فعالیت اکتشافی جامعه شناختی . سازمانی که با مردم به مثابه دارایی برخورد می کند و این دیدگاه را دنبال می کند که باید از آنها نگهداری کرد ، به آنها عشق ورزید ، و روی آنها سرمایه گذاری کرد ؛ رفتارش کاملا متفاوت با سازمانی خواهد بود که مردم را هزینه تلقی می کند ، و در پی کاستن از آنها در هر کجا و هر زمان ممکن است . تفکر واژگون هیچ چیز را تغییر نمی دهد بجز شیوه ی تفکر ما را ، اما همین تغییر می تواند همه چیز را بکلی متفاوت سازد